نیایش های شهید دکترچمران
یادبگیریددرست زندگی کنیدتالذت های واقعی راببینید
تاریخ : یک شنبه 21 فروردين 1390
نویسنده : بهروز

آیا هیچگاه در دل شب،دور از هیاهوی زندگی به آسمان پر ستاره نگاه کرده اید
و روح شما به عظمت وزیبایی آن مجذوب شده است
این احساس احترام و ستایش به عظمت و زیبایی و اظهار خضوع و تسلیم دربرابر خالق آن نیایش نامیده می شود
نیایش ارتباط قلبی انسان است با ذات عالم هستی
نیایش راز ونیاز درونی است با کمال مطلق
نیایش کشش روح است به سوی کانون غیر مادی جهان
نیایش پرواز انسان است به سوی پروردگار عالم
نیایش منحصر به انسانها نیست
تمام موجودات عالم در نیایشی بزرگ شرکت دارند
هر یک به زبان خود خدا را تسبیح می کنند
نیایش یک سیر روحانی و مکاشفه درونی است که درآن عصاره وجود آدمی می جوشد، می سوزد وبه روح مبدل می شود
به فراخنای عالم هستی بالا می رود ودروجود کل، حل می گردد
آدمی قلب دارد که مرکز احساس عرفانی و ارتباط با کانون نامرئی حیات و درک زیبائی است
این قلب با محصولات عقل سیراب نمی شود
نیایش، لطیف ترین و عمیق ترین نیاز فطری قلب است
هنگام نیایش پرده های ضخیم عالم محسوسات از روی قلب به کنار می رود ومشعل فروزان روح آدمی نور افشانی می کند
نیایش ،آرامش ضمیر می آورد نفس را تصفیه میکند و روح را انبساط می دهد
ایجاد نشاط می کند و ظرفیت وجود انسان را از کمال مطلق لبریز می نماید
در میان نیایش ها نیایش عشاق ،شوری دیگر دارد
در میان عشاق عالم ،علی (ع) جایگاهی خاص دارد
علی(ع) مظهر کمال و عشق و انسانیت، آنچنان عاشقانه راز و نیاز می کند،که دل آدمی آب می شود.آنهمه قدرت و شجاعت باآنهمه خضوع وبندگی آنهمه شور و عشق
با آنهمه ترس از فراق.......
راستی که مافوق طاقت بشری است
اگر پیر زنی ضعیف که قدم به دروازه مرگ نهاده است از ترس و وحشت در مقابل خدای تضرع کند چندان تعجب آور نیست
یا بیچاره ء مضطری که امن یجیب بگوید باز هم قابل درک است
ولی آنجا که قدرتمندترین و بی نیاز ترین مردروزگاراز شب تا صبح خاضعانه راز ونیاز می کند و می گرید قابل فهم بشری نیست
علی(ع) فریاد می زند
خدایا
من به خاطر ترس از جهنم تو را نمی پرستم
به بهشت تو نیز طمعی ندارم،تو شایسته پرستشی
و محرک من فقط عشق تو است

می ١٩٦٠

 تُعِزُّ مَنْ تَشا ءُوَ تُذِ لُّ مَنْ تَشاء

 اى خداى بزرگ، اى ایده آل غایى من، اى نهایت آرزوها ى بشر ى، عاجزانه در مقابل تو به خاك مى افتم، ترا سجده می كنم، مى پر ستم، سپاس می گویم،

ستایش می كنم كه فقط تو، آر ى فقط تو ا ى خدا ى بزرگ شایسته سپاس و ستایشى، محبوب بشرى، فقط تویی ، گمشده من تویى. ولی افسوس كه اغلب تظاهرا ت فریبنده و زودگذر دنیا را به جاى تو مى پرستم. به آنها عشق می ورزم و تو را فراموش مى كنم! اگرچه نمى توانم آن را هم فراموشى )بنامم( چون یك زیبایى یا یك تظاهر فریبنده نیز جلوه توست و مسحور تجلیات تو شدن نیز عشق به ذات توست.

من هرگاه مفتون هرچیز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزیده ام، بنابراین ا ى خدا ى بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مكن. فقط ظرفیت و شایستگى عطا كن تا هر چه بیشتر به تو نزدیك شوم و در راه درازى كه به سوى بوستان بىانتها و ابدى تو دارم، این سبزه ها و خزه ها ى ناچیز نظر مرا جلب نكند و از راه اصلى باز ندارند.

در دنیا، به چیزها ى كوچكى خوش حال مى شوم كه ارزشى ندارند و از چیزهایى رنج مى برم كه بى اساسند. این خوش حالى ها و ناراحتى ها دلیل كم ظرفیتى من است.

هنوز گرفتار زندا ن غم وا ندوهم. هنوز اسیر خوشى و لذتم... كمندِ درازِ آما ل و آرزو، با ل و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم كرده و با آزادى، آرى آزاد ىِ واقعى خیلى فاصله دارم.

ولى اى خدا ى بزرگ، در همین مرحله ا ى كه هستم احسا س مى كنم كه تو ما نند راهبر ى خردمند مرا پند وا ندرز مى دهى، آیا ت مقد س خود را به من می نمایى و مرا عبر ت مى دهى! چه بسا كه در موضوعى ترس و وحشت داشتم و تو مرا كمك كردى. چیزهایى محا ل و ممتنع را جنبه امكا ن دادى و چه بسا مواقع كه به چیز ى ایما ن و ا طمینا ن داشتم ولى تو آ ن را از من گرفتى و دچار غم وا ندوهم كردى و به من نمود ى كه اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت مى كنیم، پایین و بالا مى رویم ولى ذلّت و عزّت فقط به دست تو ست.

 نوامبر ١٩٧٢

 ای درد اگر تو نماینده خدایى كه برا ى آزمایش من قدم به زمین گذاشته ا ى تو را مى پرستم، تو را در آغوش مى كشم و هیچگاه شكوه نمى كنم.

بگذار بندبندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسو زد و خاكسترم به باد سپرده شود؛ باز هم صبر مى كنم و خدا ى بزر گ را عاشقانه مى پر ستم.

ا ى خدا، این آزمایشها ى دردناكى كه فرا راه من قرار داده ا ى؛ این شكنجه ها ى كشنده ا ى را كه بر من روا داشته ا ى، همه را مى پذیرم.

خدایا، با غم و درد انس گرفته ام. آتش بر من سلامت شده و شكست و ناملایمات، عادى گشته است.

خطر و مرگ، دو ستان صادق من شده اند. از ملاقاتشان لذت مى برم و مصاحبتشا ن را آرزو مى كنم.

خدایا، كودك كه بودم از بلندى آ سمان و ستارگان درخشنده اش لذت مى بردم، اما امروز از آ سما ن لذت مى برم زیرا بدو ن آ ن خفه مى شوم؛ زیرا اگر وسعت و عظمت آ ن از شدت درد روحیم نكاهد دیگر خفه مى شوم.

خدایا تو را شکر می کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم

به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصی های وجودم را در آتش دردبسوزم و خواسته های نفسانی خود را زیر کوهی از غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت وجود خود را حس کنم.




|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
باتشکرازتمامی دوستانی که بانظرات خوددرنحوه ی بهتراداره شدن وبلاگ مارایاری میدهند