می ١٩٦٠
تُعِزُّ مَنْ تَشا ءُوَ تُذِ لُّ مَنْ تَشاء
اى
خداى بزرگ، اى ایده آل غایى من، اى نهایت آرزوها ى بشر ى، عاجزانه در
مقابل تو به خاك مى افتم، ترا سجده می كنم، مى پر ستم، سپاس می گویم،
ستایش
می كنم كه فقط تو، آر ى فقط تو ا ى خدا ى بزرگ شایسته سپاس و ستایشى،
محبوب بشرى، فقط تویی ، گمشده من تویى. ولی افسوس كه اغلب تظاهرا ت
فریبنده و زودگذر دنیا را به جاى تو مى پرستم. به آنها عشق می ورزم و تو
را فراموش مى كنم! اگرچه نمى توانم آن را هم فراموشى )بنامم( چون یك
زیبایى یا یك تظاهر فریبنده نیز جلوه توست و مسحور تجلیات تو شدن نیز عشق
به ذات توست.
من
هرگاه مفتون هرچیز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزیده ام،
بنابراین ا ى خدا ى بزرگ، تو از این نظر مرا سرزنش مكن. فقط ظرفیت و
شایستگى عطا كن تا هر چه بیشتر به تو نزدیك شوم و در راه درازى كه به سوى
بوستان بىانتها و ابدى تو دارم، این سبزه ها و خزه ها ى ناچیز نظر مرا جلب
نكند و از راه اصلى باز ندارند.
در
دنیا، به چیزها ى كوچكى خوش حال مى شوم كه ارزشى ندارند و از چیزهایى رنج
مى برم كه بى اساسند. این خوش حالى ها و ناراحتى ها دلیل كم ظرفیتى من است.
هنوز
گرفتار زندا ن غم وا ندوهم. هنوز اسیر خوشى و لذتم... كمندِ درازِ آما ل و
آرزو، با ل و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم كرده و با آزادى، آرى آزاد ىِ
واقعى خیلى فاصله دارم.
ولى
اى خدا ى بزرگ، در همین مرحله ا ى كه هستم احسا س مى كنم كه تو ما نند
راهبر ى خردمند مرا پند وا ندرز مى دهى، آیا ت مقد س خود را به من می
نمایى و مرا عبر ت مى دهى! چه بسا كه در موضوعى ترس و وحشت داشتم و تو مرا
كمك كردى. چیزهایى محا ل و ممتنع را جنبه امكا ن دادى و چه بسا مواقع كه
به چیز ى ایما ن و ا طمینا ن داشتم ولى تو آ ن را از من گرفتى و دچار غم
وا ندوهم كردى و به من نمود ى كه اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت
مى كنیم، پایین و بالا مى رویم ولى ذلّت و عزّت فقط به دست تو ست.
نوامبر ١٩٧٢
ای
درد اگر تو نماینده خدایى كه برا ى آزمایش من قدم به زمین گذاشته ا ى تو
را مى پرستم، تو را در آغوش مى كشم و هیچگاه شكوه نمى كنم.
بگذار
بندبندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسو زد و خاكسترم به باد سپرده
شود؛ باز هم صبر مى كنم و خدا ى بزر گ را عاشقانه مى پر ستم.
ا
ى خدا، این آزمایشها ى دردناكى كه فرا راه من قرار داده ا ى؛ این شكنجه ها
ى كشنده ا ى را كه بر من روا داشته ا ى، همه را مى پذیرم.
خدایا، با غم و درد انس گرفته ام. آتش بر من سلامت شده و شكست و ناملایمات، عادى گشته است.
خطر و مرگ، دو ستان صادق من شده اند. از ملاقاتشان لذت مى برم و مصاحبتشا ن را آرزو مى كنم.
خدایا،
كودك كه بودم از بلندى آ سمان و ستارگان درخشنده اش لذت مى بردم، اما
امروز از آ سما ن لذت مى برم زیرا بدو ن آ ن خفه مى شوم؛ زیرا اگر وسعت و
عظمت آ ن از شدت درد روحیم نكاهد دیگر خفه مى شوم.